با سلام

لطفا" با حوصله بخوانید چون من با حوصله تایپ کردم.

منبع: روزنامه خراسان تاریخ هفتم بهمن 1389

همسرم خسته و بی حوصله بود و هر وقت می خواستم حرفی بزنم یا می گفتم بیرون برویم و چند دقیقه ای با هم قدم بزنیم او با لحنی تند جواب می داد و می گفت: من هم اگر از صبح تا شب در خانه مفت می خوردم و می خوابیدم هوس گشت و تفریح به سرم می زد و...! برخوردهای سرد و بی روح مجید برای من که تازه ۲ ماه از آغاز زندگی مشترک مان می گذشت خیلی ناراحت کننده بود و از طرفی خانواده ام در مشهد نبودند تا حداقل بتوانم با آن ها رفت و آمد کنم و از تنهایی در بیایم. در این شرایط به ناچار تصمیم گرفتم بعضی روزها خودم را بدون اطلاع شوهرم با قدم زدن در پارک یا رفتن به خیابان ها سرگرم کنم. زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری شفای مشهد افزود: متاسفانه شوهرم از نظر روابط عاطفی و زناشویی خیلی سرد بود و هیچ توجهی به من که با هزار امید و آرزو پا به خانه اش گذاشته بودم نشان نمی داد. دوست داشتم برای یک بار هم که شده از دست پخت، سلیقه و خانه داری ام تعریف کند و یا حداقل نظری دهد من با این همه دلتنگی اشتباه بزرگی کردم و با پسر جوانی آشنا شدم که خیلی چرب زبان و حیله گر بود. او در نزدیکی خانه ما زندگی می کند و متاسفانه در مدت کوتاهی آنقدر با هم خودمانی شدیم که هر موقع دلم می گرفت با او درددل می کردم. پسر جوان ابتدا ادعا می کرد فقط در حد گفت وگو و دیدار در پارک با هم در ارتباط باشیم اما...؟! زن جوان چند ثانیه ای مکث کرد و در حالی که اشک می ریخت افزود:متاسفانه امروز پلیس من و آن پسر جوان را در داخل خانه مان دستگیر کرد و سرافکنده و شرمسار شده ام. اعتراف می کنم که به آخر خط رسیده ام و به مجید هم حق می دهم که می گوید طلاقت می دهم.