قالب وبلاگ


گروه شیطون بلاها؟؟؟
آخرين مطالب

 

پسر ها:

 

 

توی ماهیتابه روغن میریزن

 

اجاق گاز رو روشن می کنن

 

تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن

 

چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن

 

 

 

دختر ها:

 

توی کابینتهای بالای آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن

 

توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بالاخره پیداش میکنن

 

ماهیتابه را روی اجاق میذارن

 

توی ماهیتابه روغن میریزن

 

توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن

 

یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن

 

چند تا فحش میدن

 

دنبال کبریت می گردن

 

با فندک اجاق گاز رو روشن می کنن

 

و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر می داره

 

ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشیدگی می داد)

 

ماهیتابه رو روی اجاق میذارن

 

و توش روغن واقعی میریزن

 

تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن

 

چند تا فحش میدن و لباس می پوشن

 

میرن سراغ بقالی سر کوچه و 20 تا تخم مرغ میگیرن و برمی گردن

 

تلوزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند می کنن

 

روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره توی ماهیتابه روغن میریزن

 

تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن

 

دنبال نمکدون میگردن

 

نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن

 

دنبال کیسه نمک میگردن و بالاخره پیداش میکنن

 

نمکدون رو پر از نمک میکنن

 

صدای گزارشگر فوتبال رو می شنون و میدون جلوی تلویزیون

 

نمکدون رو رو میز میذارن و محو تماشای فوتبال می شن

 

بوی سوختگی رو استشمام می کنن و میدون توی آشپزخانه

 

چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل می ریزن

 

توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن

 

باچنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن

 

صدای گل رو از گزارشگر میشنون و میدون جلوی تلویزیون

 

سریع برمیگردن توی آشپزخانه تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن

 

ماهیتابه رو میندازن توی سینک

 

دنبال ظرفهای مسی میگردن

 

قابلمه مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن

 

چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن

 

یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون بردارن

 

چند ثانیه فوتبال تماشا می کنن

 

یاد غذا میفتن

 

میدون توی آشپزخونه

 

روی باقیمونده تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز می خورن

 

چند تا فحش میدن و بلند میشن

 

نمکدون شکسته رو توی سطل آشغال میندازن

 

قابلمه رو بر میدارن و بلافاصله ولش میکنن

 

چند تا فحش میدن و انگشتاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن

 

با یه پارچه تنظیف قابلمه رو بر میدارن

 

پارچه رو توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن

 

 

نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش میدن.


[ 29 / 12برچسب:, ] [ 10:4 ] [ معین .نرگس. الینا ]

 

در ادامه ی مطلب بخوانید….!

 

پرونده زن خیانتکار که با خوراندن اسید، همسرش را تا یک قدمی مرگ برده بود، با صدور کیفرخواست به دادگاه رفت.

روزنامه ایران در این باره نوشت:
مدتی قبل مرد ۴۰ ساله‌ای به شعبه اول بازپرسی دادسرای ناحیه ۱۰ رفت و از همسرش به اتهام خوراندن آبمیوه اسیدی شکایت کرد.

وی که خود را صاحب یک مغازه معرفی می‌کرد، با اشاره به برخی از مسائل و مشکلات قبلی زندگی‌اش گفت: چندی قبل که سر ظهر و اتفاقی به خانه‌ام رفتم، ناگهان یک گوشی تلفن همراه روی میز ناهارخوری دیدم. وقتی از همسرم در این باره پرسیدم، با دستپاچگی مدعی شد گوشی متعلق به همسر برادرش است؛ بنابراین بلافاصله تلفنی با خانه برادر زنم تماس گرفتم اما همسرش منکر موضوع شد. بنابراین سر همین موضوع بین ما مشاجره لفظی شدیدی در گرفت.

دقایقی بعد همسرم که سعی می‌کرد مرا آرام کند، به آشپزخانه رفت و برایم یک لیوان آبمیوه آورد اما به محض خوردن آن، ناگهان دهان و گلویم بشدت سوخت. پس از آن بلافاصله با کمک امدادگران اورژانس به بیمارستان منتقل شده و حدود یک ماه تحت درمان و چند عمل جراحی قرار گرفتم. حالا هم پس از بهبود نسبی از همسرم شکایت دارم.

قاضی پرونده پس از شنیدن اظهارات شاکی، همسر او را به دادسرا احضار کرد. فرحناز در بازجویی‌ها ابتدا منکر هرگونه اختلاف خانوادگی با همسرش شد و حرف‌های شوهرش را دروغ خواند و گفت: ظهر روز حادثه وقتی همسرم به خانه آمد، از من یک لیوان آب خواست و من هم برایش آبمیوه آوردم. سرگرم آماده کردن غذا بودم که با صدای فریاد همسرم از آشپزخانه بیرون دویده و با دیدن چهره برافروخته‌اش بلافاصله با اورژانس تماس گرفته و او را به بیمارستان منتقل کردیم. ضمن این که هیچ نقشی در ماجرا نداشتم و نمی‌دانم چرا همسرم گرفتار چنین بلایی شده است.

بدین ترتیب با دستور بازپرس پرونده، تیمی از کارآگاهان مسئول تحقیق در این باره و افشای حقیقت شدند. سرانجام مشخص شد که زن جوان با مرد ناشناسی رابطه پنهانی داشته است. بنابراین بار دیگر زن جوان احضار و تحت بازجویی‌ قرار گرفت.

متهم این بار وقتی چاره‌ای جز بیان حقیقت ندید، لب به اعتراف گشود و گفت: از حدود یک سال قبل با پسر جوانی آشنا شدم و رابطه پنهانی داشتیم اما موضوع ریختن اسید در آبمیوه شوهرم را قبول ندارم!

به دنبال این اعتراف‌ها، مرد جوان نیز بلافاصله شناسایی و دستگیر شد اما او در بازجویی‌ها گفت: فرحناز خود را زنی مطلقه معرفی کرده بود و از ماجرای ریختن اسید در آبمیوه نیز بی‌اطلاعم.

سرانجام پس از تحقیقات تکمیلی، بازپرس با دریافت نظریه پزشکی قانونی، پرونده را با صدور کیفرخواست برای محاکمه به دادگاه فرستاد.


 

[ 28 / 12برچسب:, ] [ 10:30 ] [ معین .نرگس. الینا ]

توطئه خونین زن آرایشگر

 

۱۱ خرداد امسال زنی به کلانتری ۲۰۶ بخش بومهن مراجعه کرد و مدعی شد که همسرش از ۲ روز پیش ناپدید شده و خبری از وی ندارد. در حالی که تحقیقات پلیس برای پیدا کردن سرنخی از سرنوشت خدارحم ۵۵ ساله آغاز شده بود یکی از همسایه‌های این زن با پلیس تماس گرفت و مدعی شد که روز قتل، همسر خدارحم را دیده است که به همراه ۳ نفر دیگر، پتویی دور جسد پیچیده‌اند و داخل خودرو انداخته‌ و از خانه خارج شده‌اند.

وقتی این ادعاها از سوی یکی دیگر از همسایه‌ها تایید شد، همسر خدارحم به نام ناهید به عنوان مظنون در قتل خدارحم بازداشت شد و در نخستین مرحله از تحقیقات پرده از راز قتل همسرش برداشت.

این زن گفت: همسرم با ازدواج دخترش با پسر مورد علاقه‌اش مخالف بود و من و دخترم با همدستی خواستگار سمج، شوهرم را به قتل رسانده‌ا‌یم.

ناهید گفت: رامین مدتی پیش از دخترم خواستگاری کرده بود ولی شوهرم با این ازدواج مخالف بود. من هم که از شوهر بداخلاقم بشدت متنفر بودم، به همراه رامین نقشه قتل همسرم را طراحی کردم و آن را به مرحله اجرا در آوردیم. من سال‌ها پس از ازدواج با شوهرم فهمیدم وی افغانی است به همین‌خاطر از وی متنفر بودم.

وی افزود: روز حادثه وقتی رامین وارد خانه شد، من و بچه‌هایم به آرایشگاه محل کارم رفتیم تا شاهد قتل نباشیم و بعد از آن، به همراه دخترم و رامین، جسد را داخل خودرو گذاشتیم.

ناهید گفت: بدرفتاری و فحاشی‌های شوهرم باعث شده بود که یک بار دست به خودکشی بزنم و همچنین دختر و پسرم همیشه به فکر خودکشی باشند.




ادامه مطلب
[ 28 / 12برچسب:, ] [ 10:20 ] [ معین .نرگس. الینا ]

هاله» همراه چند تن دیگر از دوستانش از سرویس دانشگاه پیاده شد. هنوز چند قدمی به طرف خوابگاه نرفته بود که «اسماعیل» عصبانی به طرف «هاله» و دوستانش رفت. دختر دانشجو با بی‌محلی از کنارش گذشت اما پسر انتقامجو با صدای بلند فریاد زد: «می‌خواهم خانواده‌ام را برای خواستگاری بفرستم. تو هم باید اجازه بدهی.»

اسماعیل» حس می‌کرد در آغاز یک تلاش دوباره است و سرفصل جدیدی در زندگی‌اش گشوده شده است. شوق تحصیل در دانشگاه و ساختن آینده‌ای روشن، خستگی کنکور را از تنش بیرون کرد. از این که فرصتی دیگر برای تلاشی نفسگیر و آینده‌ساز یافته بود، به خود می‌بالید و فکر می‌کرد این پیروزی، پایان همه سختی‌هایش خواهد بود و پا به جاده بی‌انتهای خوشبختی گذاشته است اما…

«اسماعیل» کتاب ادبیات را که بست، برای چندمین بار به فکر فرو رفت. احساس می‌کرد در آستانه ۲۰ سالگی ازدرون تهی است و دلش می‌خواهد قلبش برای یکی تا آخر عمر بی‌قرار و شوریده بتپد.

پائیز سال ۸۵ اراک فرا رسیده بود که احساس کرد باد برایش بوی عاشقی آورده است. «اسماعیل» در نخستین ترم تحصیلی در رشته مهندسی برق با دختر دانشجویی به نام «هاله» آشنا شد. آنها بعضی از درس‌ها را با هم در یک کلاس می‌گذراندند و از همان جا بود که پای پسر جوان به ماجرای پر دردسر باز شد. «اسماعیل» با تمام وجود در عشق «هاله» می‌سوخت و لحظه‌ای از یاد دختر مورد علاقه‌اش غافل نبود. او آرزویی جز وصال و زندگی در کنار دختر آرزوهایش نداشت و سرانجام در یک روز بارانی پس از تعطیلی کلاس، دلش را به دریا زد و همه رازها و ناگفته‌هایش را به زبان آورد.


در ادامه ی مطلب بخوانید….!

 



ادامه مطلب
[ 28 / 12برچسب:, ] [ 10:17 ] [ معین .نرگس. الینا ]

دخترا فرق میزارن بین موهاشون

روسری رو میزارن وسط سراشون

 

یه شلوار می پوشن گندس براشون

یه مانتو می پوشن قد پیرهناشون

 

یه شلوار می پوشن کوتاه براشون

تازه تا میزنن اون پاچه هاشون

 

یه جفت لنز میخرن واسه چشاشون

میرن بیرون قر میدن باهاشون

 

یه سوییچ میگیرن کف دستاشون

میگن ما بنز داریم جون آقاشون

 

یه گوشی میخرن بدون سیم کارت

کشکی میگیرن در گوشاشون

 

ناخون میزارن ۳۰۰-۲۰۰متر

همچین یه نمور قد باباشون

 

یه کیف میگیرن زیر بغلاشون

بعد توش میزنن عکس رفقاشون

 

قرمز میکنن دور لباشون

مشکی میکنن دور چشاشون

 

ای بابا خسته شدم ازبس که گفتم

درمورد این افاده هاشون

[ 28 / 12برچسب:, ] [ 10:15 ] [ معین .نرگس. الینا ]

ای سارای بیچاره

هیچکس دوسش نداره

هیچ پسری بهش شماره نمیده

نه اقا دزده نه اقا دیوه

سارا یهو مثه جت 


رسید به یک کافی نت

ان شد ورفت تو چت رووم

گپید با صدتا خانووم!

هیشکی نگفت کی هستی ؟

چه جوری  هستی ؟

تو دنیای مجازی

علافی کرد و بازی

خوشحال وشادمونه

رفت ورسید به خونه

باباش که گفت: سارا برات مرد بگیرم ؟

اره می خوام اره میخوام

چاهار تا شرعن بگیرم ؟

اره می خوام اره میخوام

سارا اومد موهاشو

یه خورده ابروهاشو

درست و راست وریس کرد

رفت و توو کوچه فیس کرد

یه مرد گرفت و شاد شد

داستان ما بسر رسید

پسرا خندیدند

دخترا از دست معین عصبانی شدند

حالا بیچاره معین.

در ضمن سارا یه مثله  همینجوری


[ 28 / 12برچسب:, ] [ 9:15 ] [ معین .نرگس. الینا ]

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد ...

در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید:چی‌ شده عزیزم این موقع شب اینجا نشستی؟!

شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم ، یادته...؟!

زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت : آره یادمه...

شوهرش ادامه داد : یادته پدرت که فکر می کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!

زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می نشست گفت : آره یادمه، انگار دیروز بود!

مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد : یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت: یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری ؟!

زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و...!

مرد نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می شدم !

[ 28 / 12برچسب:, ] [ 9:12 ] [ معین .نرگس. الینا ]

ستاره باران – نوشته ای که در ادامه مشاهده میکنید (شاید برای شما تکراری باشد) فقط جنبه ی طنز دارد , امیدوارم با خواندنش ناراحت که نشوید هیچ , لبخندی نیز بزنید ..

 

مواد به کار رفته در ساخت زنان :

گوشت و استخوان : ۳۵ تا ۵۵ کیلو

لوازم آرایش :یک من

عشوه : چهل خروار

قر و فر : پنجاه دور در دقیقه

زبان : ۱۲ متر

قدرت بیان : ۴۳۴۵ اسب بخار

قدرت اشک ریز : ۶ لیتر در ساعت

منطق : ۲۵ گرم در کل

عقل : نیم مثقال

لجبازی : به مقدار کافی

[ 27 / 12برچسب:, ] [ 11:6 ] [ معین .نرگس. الینا ]

صبح ساعت ۵
قدیم: به آهستگی از خواب بیدار می‌شود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها میرود تا تخم مرغها را جمع کند
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند..

صبح ساعت ۶
قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را با عشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بو-سید ن  صورت آقای شوهر است تا از خواب بیدار شود.
جدید: باز هم خوابیده است

ادامه در ادامه مطلبه.......

صبح ساعت ۷
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون میرود و هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده است.

 

صبح ساعت ۱۱
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و با دست در حال بررسی جوش های روی کمرش است

 

ظهر ساعت ۱۲
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع پازیشن های جدید جهت چیز صحبت می‌کند

 

ظهر ساعت ۱۳
قدیم: در حال شستن جوراب و لباس‌های آقای خانه درون تشت وسط حیاط خلوت میباشد.
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است…

 

ظهر ساعت ۱۴
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکروفر بوده و در همان حال در حال تماشای FashionTV می‌باشد.

 


ادامه مطلب
[ 27 / 12برچسب:, ] [ 11:3 ] [ معین .نرگس. الینا ]

آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست / با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید

ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است / لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید

بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ / معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید

تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه / با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنید

البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها / پیش فامیل مقابل آبروداری کنید

ادامه در ....

 

میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است / پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید

گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی / دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید

موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان / پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید

هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر / هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید

در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب / کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید

گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه / چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید

ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک / دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید

لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست / از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید

البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای / پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید

حرکت موزون اگر در کرد از خود، دیگری / با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید

کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟ / با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید

در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور / بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید

 

 

[ 27 / 12برچسب:, ] [ 11:1 ] [ معین .نرگس. الینا ]

 

شعر مادر ایرج میرزا

گویند مرا چو زاد مادر پـسـتـان به دهان گرفتن آموخت

شب ها بر ِ گاهواری من بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم الـفـاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لـب مـن بـر غـنچه ی گل شکفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست تا هستم وهست دارمش دوست


ایرج میرزای قرن ۲۱

گوینــــــــد مرا چـــو زاد مـادر روی کاناپه، لمــــیدن آموخت

شب ها بر ِ مـــاهــواره تا صبــح بنشست و کلیـپ دیدن آموخت

برچهـــره، سبوس و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت

بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت

هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت

دستـــــــــم بگـــرفت و ُبرد بازار همـــــواره طلا خریدن آموخت

با دایــــــی و عمّه های جعــــلی پز دادن و قُمپُــــــزیدن آموخت

با قوم خودش ، همیــــــشه پیوند از قوم شــــوهر، بریدن آموخت

آســــــوده نشست و با اس ام اس جک های خفن، چتیدن آموخت

چون سوخت غذای ما شب وروز از پیک، مدد رسیــــدن آموخت

پای تلفــــن دو ساعت و نیــــــم گل گفتن و گل شنیـــدن آموخت

بابــــــام چــــو آمد از سر کـــار بیماری و قد خمیـــــدن آموخت

[ 27 / 12برچسب:, ] [ 10:59 ] [ معین .نرگس. الینا ]

می خواستم داستان یکی از بی شعوری دخترها را برای شما بنویسم

پسر : موبایل پسر زنگ میزند

دختر : منتظر میشه ببینه کیه؟!!!

پسر : سلام چطوری عزیزم!!!

دختر :

پسر : چه خبرا کم پیدای دلم برات تنگ شده بود  خوش گذشت

دختر : کیه!!!!

پسر : (با شوخی) دوست دخترم دیگه !!

دختر :

پسر : بعد از ۱۰ دقیقه که تلفن تموم میشه

پسر و دختر : جنگ جهانی ۴ شروع میشه

پسر : بابا باهات شوخی کردم یارو پسر بود

دختر :  نه خیر دوست دخترت بود   چرا تو که دوست داشتی  با من بودی کثافت

پسر : بابا به پیر به پیغمبر داشتم باهات شوخی می کردم!!!!!!!!!

ولی دختر زیر بار نمیره و قبول نمیکه و پسر را ول میکنه

** اگه جای دختر و پسر را اینجا عوض میکردیم پسر قبول میکرد.

پس عامل بدبختی اینجا دختر می باشد

[ 26 / 12برچسب:, ] [ 16:29 ] [ معین .نرگس. الینا ]

می گويند زن، چراغ خانه است. لابد شنيده ايد که در همين راستا، بعضی ها طرفدار”چهلچراغ” شده اند و بعضی ها طرفدار”صرفه جويی در مصرف برق“! با اين حساب می شود اين تعاريف را نيز ارائه داد: دوست دختر: چراغ گرد سوز! (در بلاد کفر، آن را GF می گويند.) تحقيقات نشان داده اين لغت، مخفف عبارت Gerdsooz Fitile (فتيله گردسوز) می باشد. که در شرايط اضطراری، روشنايی اندکی می افروزد و خاموش شدنش سه سوته است و يک فوته!) معشوق: لامپ مهتابی! (در راستای رمانتيک بودن قضيه!) همسر موقت: لامپ کم مصرف! همسر دائم: همان چراغ خانه. همسر مطلقه: لامپ سوخته! همسر ايده آل: چراغ جادو!( هردو افسانه اند!) شعر مرتبط: با غول چراغ ، آرزويی بکنيد از او طلب فرشته خويی بکنيد يک دانه بس است زن، مگر نشنيديد “در مصرف برق صرفه جويی بکنيد”؟! سوال کنکور ۸۸: هدف وزارت نيرو از ايجاد خاموشی های اخير چیست؟ ۱. يادآوری ارزش های فراموش شده به مردان هوسباز! ۲. دريافت ماليات بر همسر! ۳. چند دقيقه سکوت نوری(!) به احترام بنياد ارزشمند خانواده! ۴. آيا شما هم شنيده ايد که لذت خانواده داشتن(!) در تاريکی چند برابر می شود؟

[ 26 / 12برچسب:, ] [ 16:27 ] [ معین .نرگس. الینا ]
صفحه قبل 1 ... 17 18 19 20 21 ... 34 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ فقط برای خندوندنه شماست پس بخند .نظر یادت نره
امکانات سایت

آی پی رایانه شما :

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 1244
بازدید کل : 415902
تعداد مطالب : 430
تعداد نظرات : 350
تعداد آنلاین : 1

تماس با ما

Get your own Chat Box! Go Large!

::: منبع كد آهنگ :::